برگرفته از کتاب "قرآن مجید وسه داستان اسرار آمیزعرفانی"

نویسنده: حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه(طاب ثراه)

 

البتّه این داستان هم پراز اسرار ورموز برای سالک الی الله میباشد که اختصاراً وچندچیزازآن ذکرمیشود،چون قرآن ظاهری و باطنی دارد وهرباطنی،باطنی تاهفتاد یا هفتصد بطن ودرک همۀ آنها فقط مخصوص راسخین درعلم است که ائمّۀ هُدی علیهم السّلام میباشند و دیگران هرکدام بقدر استعداد خود از آن بهره میبرند.

موضوع خضر و ذوالقرنین که بعضی ارتباط آنها را ذکر کرده وقبلاً مشروحاً گفتیم اشاره باین دارد که هیچکس بدون راهنما که خضر راه است نمیتواند ظلمات طبیعت را طیّ کند وبروشنی ومقصد برسد هرچند ذوالقرنین وپادشاه مقتدرباشد ورسیدن بآب حیوة هم برای هرکسی میسّرنیست حتّی برای ذوالقرنین که با آنکه مراتب سلوک را طیّ کرد وبمقامات بلند معرفت رسید وازظلمات گذشت وبعالم نور واصل گردید واز جواهرمعرفت دست ودامن خود را پرکرد معذلک بآب حیوة نرسید ولی موسی دست بدامن خضر زد ورسید.

ابتداء بطرف مغرب رفت چون شروع بسلوک درعالم مادّه ودنیا است که شمس حقیقت درقوس نزول درآنعالم غروب دارد وپنهان میشود وعالم ظلمات است که باید طیّ کرد.درین عالم آب هم که مایۀ حیوة است صاف وبی آلایش نیست بلکه گل آلود و تیره است والبتّه آب هست چون حیوة بآب است وبدون آن میسّرنیست ولی تیره وکدر است باید بدان برسد ودرظلمات سیرکند تا بکمال برسد سپس بطرف مشرق که عالم مثال صاعد و برمز شهرجابلسا(جابرصا) نامبرده میشود درآنجا لباس ظاهر بدرد نمیخورد بلکه لباس تقوی است وباید فقط از نورحقیقت استفاده کرد ودرمقابل اوقرارگرفت وبهره مند گردید درمغرب شمس که عالم کاشت وعمل است ذوالقرنین دعوت کرد وراه را بآنها نشان داد ولی درمطلع الشمس فقط بمشاهده آنها ودقّت دررفتارآنها پرداخت چون آنها ازعالم مادّه و عوارض آن گذشته وفقط بمشاهده خورشید حقیقت مشغول بودند ولباس آنها لباس تقوی بود وازلباس مادیّت و انانیّت وتوجّه بغیر خدا دور بودند. ازآنجا سفرسوّم آغاز میشود و روبطرف شمال میرود که جای قلب است:

تراربع شمالی گشت مسکن           که دل درجانب چپ باشد ازتن

این سفر از سابق آن مهمتر ومشکلات آن زیادتراست چون سفر بطرف قلب است درین مقام قُوی واعضاء وحواسّ باطنه وظاهره از جنود واعوان قوّۀ غضبیّه وشهویّه که یأجوج و مأجوج داخل وجود انسان میباشند و آنها را بهلاکت معنوی میرسانند بقوّه عاقله که درحقیقت ذوالقرنین وجود میباشد شکایت میکنند که این دو قوّۀ افساد کننده برآن حمله نموده وآنها را طعمه خود مینمایند وآسایش روحی و ایمانی را از آنها سلب میکنند و ذوالقرنین وجود هم دامن همّت بکمر میزند و سدّ آهنین ذکر و فکر و قوای اخلاقی و تصفیه را برای آنها میسازد و البتّه خودشان نیز باید همّت کنند و بدستور و امر ذی القرنین رفتارنمایند تا این سدّ ساخته شود و پابرجا بماند.که: اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُم مُبصِروُنَ. تذکّرواشاره بهمان سدّ است.

البتّه برای جلوگیری از جنود آنها ورفع شرّ قوای ابلیسی باید متوسّل شد و دست بدامن ذوالقرنین زد تا کمک کند و ما را از شرور نفسانی و هواجس و خیالات شیطانی نجات بدهد و مدینه فاضله را که نورچشم و آرزوی همه صاحبان درایت و بینش است و حکومت عادله که مورد انتظار همه دینداران است در وجود ما تشکیل دهد:

گر باقلیم عشق رو آری              همه آفاق گلستان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد          آنچه خواهد دلت همان بینی

 

وذوالقرنین وجود ما همان صاحب ولایت است که باید بدو متوسّل شویم.

ازخداوند توفیق تمسّک بریسمان محکم الهی که ولایت ذوالقرنین کبیر قلب و پیروی از صاحب ولایت کلیّه است خواستار و امیدوارم ما را از شرور دشمنان داخلی و خارجی، باطنی و ظاهری حفظ کند ودر کنف عنایت خود نگاهدارد.