سراب وهابیت (۲)

سراب وهابیت (۲) : فصل اول – بخش دوم
ارزش و جایگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت

۱٫ وحدت، رمز پیروزى ملت‏ها:
شکى نیست که یکى از عوامل پیشرفت ملّت‏ها و رمز پیروزى آنان، پیوند و اتّحاد بوده است. همان گونه که با اتّحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد، تشکیل و با پیوستن جوى‏هاى کوچک به هم‏دیگر رودخانه‏هاى عظیم ایجاد مى‏شود، با اتّحاد انسان‏ها نیز صفوف بزرگى تشکیل مى‏شود که دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فکر تجاوز به آنان را براى همیشه

(۱) براى آگاهى بیشتر، ر. ک: آیة اللّه العظمى صافى گلپایگانى، صوت الحق، ص ۱۷٫
(۲) سایت موءسسه آموزش مذاهب اسلامى، www.mazaheb.com، خبر گزارى فارس،www.farsnews.net

 

از سر بیرون مى‏کند: «… تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»(۱)؛ … تا به وسیله فراهم ساختن امکانات، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
قرآن مجید، ملل اسلامى را به سوى یگانه عامل وحدت، تمسک به حبل اللّه دعوت مى‏کند و از هرگونه تفرقه برحذر مى‏دارد: «
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(۲)؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
تمام مسلمانان را امّت واحد و داراى هدف واحد و خداى واحد مى‏داند: «
إِنَّ هَـذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(۳)؛ قطعا این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پیرو یک هدف) و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید!
قرآن، امّت اسلامى را با هم برادر به حساب آورده و انتظار دارد که روابط میان آنان همانند روابط دو برادر با یک‏دیگر صمیمانه باشد و در صورت بروز کوچک‏ترین اختلاف، دستور صلح و آشتى مى‏دهد: «
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّه‏َ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(۴) ؛ موءمنان برادر یک دیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!

۲٫ تفرقه بدترین عذاب آسمانى:


(۱) انفال (۸) آیه ۶۰٫
(۲) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳٫
(۳) أنبیاء (۲۱) آیه ۹۲٫
(۴) حجرات (۴۹) آیه ۱۰٫

 
از سویى دیگر، خداوند، اختلاف و پراکندگى و به جان هم افتادن را یکى از بدترین عذاب‏ها به‏شمار مى‏آورد: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىآ أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ»(۱)؛ بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى دیگر بچشاند.
ابن اثیر مى‏گوید: «مراد از «شِیَعا» همان تفرقه میان امّت اسلامى است»(۲)
و به پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دستور مى‏دهد که با افرادى که دچار تفرقه شده و در اختلاف خود اصرار مى‏ورزند، رابطه نداشته باشد: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْ‏ءٍ إِنَّمَآ أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ »(۳)؛ کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏هاىگوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه‏اى با آن‏ها ندارى! سر و کار آن‏ها تنها با خداست سپس خدا آن‏ها را از آن چه انجام مى‏دادند، باخبر مى‏کند.
او به مسلمان‏ها فرمان مى‏دهد که همانند مشرکانى که دچار تفرقه شده وبه اختلاف خود مى‏بالند، نباشند: «
وَ لاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ »(۴)؛ نباشید از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏ها و گروه‏ها تقسیم شدند! و (عجب این‏که) هر گروهى به آن‏چه نزد آن‏هاست (دل‏بسته و)


(۱) انعام (۸) آیه ۶۵٫
(۲) النهایة فى غریب الحدیث، ج ۲، ص ۵۲۰٫
(۳) انعام (۸) آیه ۱۵۹٫
(۴) روم (۳۰) آیه ۳۲٫

 

خوش‏حالند!

۳٫ نگرانى رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از اختلاف امّت:
هرگونه اختلاف میان امّت اسلامى موجب نگرانى حضرت بود؛ سیوطى و دیگران آورده‏اند: مردى به نام «شاس بن قیس» که پرورش یافته دوران جاهلیّت بود و کینه و حسد مسلمانان در سینه‏اش شعله مى‏کشید، یک نفر جوان یهودى را تحریک کرد که میان دوقبیله بزرگ اسلامى اوس و خزرج، اختلاف ایجاد کند.
این یهودى جنگ‏ها و درگیرى‏هاى زمان جاهلیّت را براى افراد دو قبیله یادآور شد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى که آنان شمشیر به دست گرفته و در برابر هم صف‏آرایى کردند.
رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از این قضیه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجران و انصار در محل درگیرى حاضر شد و فرمود:
یا معشر المسلمین، اللّه اللّه، أبدعوى الجاهلیّةِ وأنا بین أَظْهُرِکم؟ بعد إذ هداکم اللّه إلى الإسلام وأکرمکم به، وقَطَع به عنکم أمرَ الجاهلیّةِ، وَاسْتَنْقَذَکم به من الکفر، وألَّف به بینکم، تَرْجِعُون إلى ما کنتم علیه کفّارا؛ اى مسلمانان، آیا خدا را فراموش کرده‏اید و شعار جاهلیّت سر مى‏دهید با این که هنوز در میان شما حضور دارم. پس از آن که خداوند شما را به نور اسلام هدایت کرد و به شما ارزش داد و فتنه‏هاى دوران جاهلیّت را ریشه‏کن ساخت و از کفر، رهایى بخشید و میان شما الفت و برادرى برقرار کرد، شما دوباره مى‏خواهید به دوران کفر جاهلى برگردید؟


در اثر سخنان رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله متوجّه شدند که این فتنه، توطئه شیطانى است، از این کار خویش پشیمان شده و سلاح‏ها را به زمین گذاشتند و در حالى که اشک از دیدگانشان جارى بود، دست در گردن هم انداختند و هم‏دیگر را غرق بوسه ساخته و در معیت رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به طرف منازل خود بازگشتند(۱).
۴٫ دعوت به اختلاف، از آثار شوم جاهلیت:
پس از پیروزى مسلمانان در جنگ بنى المصطلق، میان مردى از انصار و مهاجر اختلاف افتاد، مرد انصارى فریاد برآورد و قبیله خود را به کمک خواست و مرد مهاجر نیز با فریاد خود مهاجران را به استمداد طلبید، وقتى این سخن به گوش پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسید، فرمود:
این سخن زشت و قبیح را کنار بگذارید، چون این رفتارِ دوران جاهلیّت مى‏باشد و خداوند متعال، مؤمنان را برادر یک‏دیگر قرار داده و از یک حزب و یک گروه به حساب آورده، تمام فریاد خواهى‏ها در هر زمان و مکان، باید به صلاح اسلام و مسلمانان صورت گیرد، نه این که به صلاح یک دسته و به ضرر دسته دیگر انجام پذیرد و پس از این، هر کس چنین شعار جاهلى سر دهد،


(۱) «فعرف القوم أنها نزغة من الشیطان وکید من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبکوا وعانق الرجال بعضهم بعضا ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم سامعین مطیعین قد أطفأ الله عنهم کید عدوّ اللّه شاس». در المنثور، ج ۲، ص ۵۷؛ جامع البیان، ج ۴، ص ۳۲؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۶۸؛ تفسیر آلوسى، ج ۴، ص ۱۴ و أسد الغابه، ج ۱، ص ۱۴۹٫

 

مورد نکوهش قرار گرفته و تعزیر خواهد شد(۱).

على (ع) بزرگ منادى و عامل وحدت


على علیه‏السلام پس از رحلت پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خلافت و امامت را حقّ مسلّم خویش مى‏دانست و معتقد بود که ربایندگان خلافت، در حقّ او جفا کرده‏اند: «ما زلت مظلوما منذ قَبَض اللّهُ نَبِیَّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله »(۲)او براى اثبات حقّانیّت خود از هیچ کوششى دریغ ننمود و براى رسیدن به حقّ مسلّم خود از همه یارى طلبید(۳)، حتّى همسر خود را سوار بر


(۱) «دعوها فإنّها منتنة … یعنى أنّها کلمة خبیثة، لأنّها من دعوى الجاهلیّة واللّه سبحانه جعل الموءمنین إخوة وصیّرهم حزبا واحدا، فینبغى أن تکون الدعوة فى کلّ مکان وزمان لصالح الإسلام والمسلمین عامّة لا لصالح قوم ضدّ الآخرین، فمن دعا فى الإسلام بدعوى الجاهلیة یُعزّر». سیره نبویّه، ج ۳، ص ۳۰۳، غزوه بنى‏المصطلق و مجمع البیان، ج ۵، ص۲۹۳، رسائل و مقالات، ج ۱، ص ۴۳۱٫
(۲) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۸۳، الشافى فى الإمامه، ج ۳، ص ۱۱۰٫ ر.ک: الامامة والسیاسه، تحقیق الشیرى، ج ۱ ص ۶۸، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۴۹ و بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۶۲۸٫
(۳) ابن قتیبه دینورى نقل مى‏کند: على علیه‏السلام در همان روزهاى اوّل رحلت رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و نشستن ابوبکر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و حقّانیّت خود را براى آنان بازگو کرد و شایستگى خود را براى مسند خلافت مطرح نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثیر گذاشت که بشیر بن سعد گفت: یاعلى! اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخن تو را مى‏شنید، حتّى دو نفر در حقّانیّت تو اختلاف نمى‏کرد.
مشروح سخنان حضرت این چنین است:
 «اللّه اللّه یا معشر المهاجرین! لاتخرجوا سلطان محمّد فى العرب عن داره وقعر بیته، إلى دورکم وقعور بیوتکم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فى الناس وحقّه، فواللّه یا معشر المهاجرین، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البیت، ونحن أحقّ بهذا الأمر منکم ما کان فینا القارئ لکتاب اللّه، الفقیه فی دین اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع بأمر الرعیّة، المدافع عنهم الأمور السیّئة، القاسم بینهم بالسویّة، واللّه إنّه لفینا، فلا تتّبعوا الهوى فتضلّوا عن سبیل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشیر بن سعد الأنصارى گفت: «لو کان هذا الکلام سمعته الأنصار منک یا على قبل بیعتها لأبى بکر، ما اختلف علیک اثنان». الامامة والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹٫

 

مرکبى نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(۱) ولى متأسّفانه به نداى حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بیت خویش، کمک و یاورى نداشت و مصلحت ندید که آنان را در مقابل شمشیر مخالفان قرار دهد(۲)على علیه‏السلام چشم خود را در حالى که پر از خار بود فرو بست و با استخوانى مانده در گلو، جام تلخ خانه‏نشینى را نوشید(۳).


(۱) ابن قتیبه مى‏گوید: «وخرج علی ـ کرم اللّه وجهه ـ یحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم [ على دابّة لیلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فکانوا یقولون: یا بنت‏رسول اللّه! قدمضت بیعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجک وابن عمک سبق إلینا قبل أبى بکر ما عدلنا به.
فیقول علی ـ کرم اللّه وجهه ـ : أفکنت أدع رسول اللّه 
[ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] فی بیته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما کان ینبغى له، ولقد صنعوا ما للّه حسیبهم وطالبهم». الامامه والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹٫
(۲) على علیه‏السلام در خطبه ۲۱۷ نهج البلاغه مى‏فرماید: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِى مُعِینٌ إِلاّ أَهْلُ بَیْتِى فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و بى‏وفایى یاران به اطراف خود نگاه کرده یاورى جز اهل‏بیت خود ندیدم که اگر یارى کنند، کشته خواهند شد و به مرگ آنان رضایت ندادم.
(۳) مولا على علیه‏السلام فرمود: «وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویى که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو بردم و بر نوشیدن جام تلخ‏تر از گیاه حنظل، شکیبایى نمودم». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷٫

 

 

آرى، امیر مومنان علیه‏السلام همین که احساس کرد زمینه براى احقاق حقّ مسلّمش فراهم نیست و قیام او جز تفرقه میان امّت اسلامى حاصل دیگرى ندارد(۱) سخت‏ترین مصیبت‏ها را که به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانکاه‏ترین دوران را که به منزله استخوان در گلو بود، سپرى نمود(۲)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشیده شود و حاصل تلاش بیست و سه ساله پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله توسّط منافقان و از دین برگشتگان و سیلى خوردگان از اسلام، از بین برود؛ بلکه در هر موردى که تشخیص مى‏داد ره‏نمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضایقه نکرد(۳).


(۱) على علیه‏السلام فرمود: «وأیم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین … لکنّا على غیر ما کنّا لهم علیه؛ اگر ترس تفرقه میان مردم نبود با هیئت حاکمه طور دیگر برخورد مى‏کردم». ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۰۷ و مفید ارشاد، ج ۱، ص ۲۴۵٫
(۲) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مى‏فرماید: «صبرت وفى العین قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهبا»؛ صبر پیشه کردم در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مى‏نگریستم که چگونه حقّ و میراث مرا به غارت مى‏برند.
(۳) نهج البلاغه، نامه ۶۲: «حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْما أَوْ هَدْما… فَنَهَضْتُ فِى تِلْکَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّینُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آن‏جا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دین محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرف‏دارانش را یارى نکنم، رخنه‏اى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم … پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد».

 

 

على علیه‏السلام با این که در باره خلیفه اوّل و دوّم نظریه مثبتى نداشت و بنا به نقل صحیح مسلم که معتبرترین و صحیح‏ترین کتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ على علیه‏السلام معتقد بودند که آن دو دروغ‏گو، فریب‏کار و خائن هستند(۱)ولى وجود این اعتقاد هم باعث نشد که حضرت بدون داشتن نیروى کافى در برابر آنان بایستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.

آثار شوم اختلاف از دیدگاه على علیه‏السلام

۱٫ عامل انحراف فکرى:
على علیه‏السلام بر این باور بود که «الْخِلاَفُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ»(۲)؛ انسان در محیط آرام مى‏تواند نظریه درست ارائه دهد ولى در جوّ آکنده از برخورد و


(۱) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خلیفه دوم، جناب عباس و حضرت على علیه‏السلام را خطاب کرده و مى‏گوید:«فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ] صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله … فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا… ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وَوَلِیُّ أَبِیبَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا… ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ]که ابوبکر گفت خلیفه پیامبر است نظر شما دو نفر این بود که وى دروغ‏گو، گنه‏کار، فریب‏کار و خائن هست و هم چنین پس از فوت ابوبکر، من (عمر) گفتم که خلیفه پیامبر و ابوبکر هستم، شما مرا نیز دروغ‏گو، گنه‏کار، فریب‏کار و خائن دانستید. صحیح مسلم، ج ۵ ص ۱۵۲، ح ۴۴۶۸، کتاب الجهاد، باب ۱۵، حکم الفئ.
(۲) نهج البلاغه، حکمت ۲۱۵٫

اختلاف، دچار انحراف و کج فکرى مى‏شود.

۲٫ نشانه بطلان قطعى یکى از دو طرف:
على علیه‏السلام معتقد بود که دچار اختلاف شدن همان پیمودن راه باطل بیش نیست و مى‏فرمود:
مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتان إلاّ کانَتْ إحْداهُما ضَلالَة(۱)؛ اگر دو نظریّه در برابر هم قرار گرفت، قطعا یکى از آن دو باطل است.
یعنى همواره حقّ در برابر باطل است و این دو هرگز با هم جمع نمى‏شوند.

۳٫ زمینه ساز تسلط شیطان:
على علیه‏السلام براى این که نشان بدهد که تفرق گرایى، نتیجه‏اى جز طعمه شیطان شدن نیست، مى‏فرمود:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاْءَعْظَمِ فَإِنَّ یَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَ إِیَّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ(۲)؛ ملازم جامعه اسلامى باشید، چون دست خدا همواره با جماعت است و از تفرقه به‏پرهیزید، زیرا گروه اندک، طعمه شیطان مى‏شود، همان‏طورى که گوسفند رها شده از گلّه، نصیب گرگ مى‏شود.


(۱) نهج البلاغه، حکمت ۱۸۳٫
(۲) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶٫

 
4. نشانه پلیدى باطن:
على علیه‏السلام براى اثبات پستى و پلیدى تفرقه و اختلاف مى‏فرمود:
«وَإِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِینِ اللّهِ، مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ»(۱)؛ همانا شما برادران دینى یکدیگرید؛ چیزى جز درون پلید، و نیّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.

۵٫ زمینه ساز فتنه:
على علیه‏السلام به خوبى مى‏دانست که شیطان با فراهم ساختن زمینه اختلاف، بستر فتنه را مى‏گستراند و مى‏فرمود:
«إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ، وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً، وَیُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ»(۲)؛ همانا شیطان، راه‏هاى خود را به شما آسان جلوه مى‏دهد، تا گره‏هاى محکم دین شما را یکى پس از دیگرى بگشاید، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراکندگى شما بیفزاید.

۶٫ وجوب نابودى اختلاف افکن:
على علیه‏السلام فرمود:
«أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»(۳)؛ آگاه باشید هر کس که مردم را به این شعار «تفرقه و


(۱) نهج البلاغه خطبه ۱۱۳٫
(۲) نهج البلاغه خطبه ۱۲۱٫
(۳) نهج البلاغه خطبه ۱۲۷٫

 

جدایى» دعوت کند او را بکُشید هر چند که زیر عمامه من باشد.

اهمیّت وحدت در عصر حاضر


شکّى نیست که ما در عصرى زندگى مى‏کنیم که تمامى دشمنان براى نابودى اسلام هم پیمان گشته و همه امکانات سیاسى و اقتصادى خود را براى از بین بردن اسلام از صحنه بین الملل به‏کار گرفته‏اند.
طرح نوین هانتینگتون، بزرگ نظریّه پرداز کاخ سفید و استراتژیست معروف یهودى در کتاب برخورد تمدّن‏ها مؤیّد این مطلب است(۱).


(۱) در تابستان ۱۹۹۳ میلادى، ساموئل هانتینگتون رئیس موءسّسه استراتژیک دانشگاه هاروارد در شماره تابستانى نشریّه فارین افرز در مقاله‏اى مى‏گوید: سیاست جهانى اینک وارد مرحله جدیدى شده است. او جهان آینده را عرصه کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدّن بزرگ مى‏داند، تمدّن غربى، کنفوسیوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو، اسلاوى ارتدکسى، آمریکاى لاتین و احتمالاً آفریقایى. فرضیّه او این است که اصولاً نقطه اصلى برخورد در این جهان نو، نه رنگ و بوى ایدئولوژیکى دارد و نه بوى اقتصادى، شکاف‏هاى عمیق میان افراد و به‏اصطلاح نقطه جوش برخوردها داراى ماهیّت فرهنگى خواهد بود. پس دولت ملّت‏ها نیرومندترین بازى‏گران در عرصه جهان باقى خواهند ماند. لیکن درگیرى اصلى در صحنه سیاست خارجى میان ملّت‏ها و گروه‏هایى با تمدن‏هاى مختلف روى خواهد داد.
هانتینگتون کانون درگیرى در آینده نزدیک را میان غرب و چند کشور اسلامى کنفوسیوسى مى‏داند. او سپس با ذکر این نکته که مفهوم تمدّن جهانى، از تمدّن غرب برآمده است به برترى پیروزى تمدّن غربى تصریح مى‏کند.
هانتینگتون، طى مصاحبه‏اى با شبکه تلویزیونى «سى. ان. ان. ترک» واقعه یازده سپتامبر را نماد بارز نظریّه برخورد تمدّن‏هاکه تقریباً یک دهه پیش مطرح شده است، دانست. رویداد یازده سپتامبر روابط جهان اسلام و غرب را دگرگون کرد، به طورى که احساسات ضدّ آمریکایى در جهان اسلام (به خصوص خاورمیانه) و در مقابل احساسات ضدّ اسلامى در غرب شدت یافت.

 

 

و هم چنین دکتر مایکل برانت، معاون سابق سازمان اطّلاعات مرکزى آمریکا (سیا) در کتاب A Plan to divis and desnoylte theology «نقشه‏اى براى جدایى مکاتب الهى» مى‏گوید:
افرادى که با شیعه اختلافات نظر دارند آن‏ها را علیه شیعه منظم و مستحکم کرده، وکافر بودن شیعه گسترش داده شود و آن‏ها را از جامعه جدا نموده و علیه آن‏ها مواد نفرت برانگیز نوشته شود(۱)
بنابراین، در چنین عصرى بیش از هر عصر دیگر، مسلمانان نیاز به وحدت دارند و شاید بیش از هر زمانى جامعه اسلامى به همکارى و مساعدت یک‏دیگر نیازمند است.
گِلادِستون(۲) نخست وزیر اسبق بریتانیا مى‏گوید: 
مادام هذا القرآن موجودا فى أیدى المسلمین، فلن تستطیع أروبا السیطرة على الشرق ولا أن تکون هى نفسها فى أمان(۳)؛ مادامى که قرآن در دست مسلمان‏هاست، اروپا نه مى‏تواند بر شرق تسلّط یابد و نه احساس امنیّت کند.


(۱) روزنامه جمهورى اسلامى، تاریخ ۵/۳/۱۳۸۳ و هفته نامه افق حوزه، تاریخ ۲۸/۲/۱۳۸۳٫
(۲) Gladstone سیاستمدار انگلیسى ( ۱۸۰۹ ـ ۱۸۹۸) رهبر لیبرال‏ها بود و چهار بار به مقام نخست وزیرى انگلستان رسید.
(۳) الإسلام على مفترق الطرق، ص ۳۹٫

 
بِن گُوریون(۱) نخست وزیر سابق دولت غاصب صهیونیستى مى‏گوید: إنّ أخشى ما نخشاه أن یظهر فى العالم العربى، محمد جدید(۲)؛ آن‏چه ما را به وحشت انداخته این است که مى‏ترسیم در جهان عرب، محمّد تازه‏اى ظهور کند.
با این که یکى از اصول مسلّم مسیحیّت، کشته شدن حضرت مسیح به دست یهود بوده و به همین سبب، در طول ۲۰ قرن بغض و کینه و عداوت میان آنان حاکم بود، ولى براى ایجاد وحدت میان مسیحیّت و یهود در برابر مسلمانان، دولت واتیکان طىّ اطّلاعیه رسمى از این اصل صرف نظر کرده و یهود را از این جنایت تبرئه مى‏کند.
و جاى شگفتى است که این اعلامیه در سال ۱۳۹۳ هجرى مطابق با ۱۹۷۳ میلادى هم زمان با جنگ اسرائیل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نیروهاى یهود و نصارى را در برابر مسلمانان بسیج نماید(۳)
با توجّه به نکات یاد شده، اهمّیّت سخن رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روشن


(۱) بن گوریون Ben Gurion کسى است که نام «اسرائیل» را بر رژیم صهیونیستى نهاد و ۹ بار به نخست وزیر رژیم صهیونیستى رسید. او زندگى خود را وقف صهیونیسم کرد، جنگ اشغال فلسطین را در سال ۱۹۴۸ فرماندهى کرد. از جمله رخ‏دادهایى که در دوره نخست‏وزیرى وى صورت گرفت مى‏توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱ . جنگ ۱۹۴۸ که باعث بوجود آمدن رژیم صهیونیستى شد.
۲ . موج‏هاى بى‏سابقه مهاجرت یهودیان.
۳ . افزایش شهرک‏هاى صهیونیست نشین.
۴ . حمله مشترک و سه‏گانه رژیم صهیونیستى، انگلیس و فرانسه علیه مصر در سال ۱۹۵۶٫
(۲) روزنامه الکفاح الإسلامى، سال ۱۹۵۵٫ م، هفته دوم، ماه نیسان.
(۳) مع رجال الفکر فى القاهره، ج ۱، ص ۱۶۲٫

 

مى‏شود که مى‏فرماید: «من أصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم؛ کسى که به فکر مشکلات برادران دینى خود نباشد، مسلمان نیست»(۱)بدیهى است در موقعیّت فعلى، هرگونه حرکت مشکوک که موجب تفرقه میان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نیست.
و هرگونه فحش و ناسزا پیش از آن‏که به وحدت میان مسلمانان و تقریب بین مذاهب ضربه بزند، چهره نورانى مکتب اسلام را در سطح بین الملل مخدوش مى‏کند و طبقه تحصیل کرده را به مکتب نورانى اسلام بدبین مى‏سازد.

اهداف وحدت


از مسایلى که مورد اختلاف میان صاحب نظران اسلامى است تعریف جامع از اهداف وحدت مى‏باشد و باید روشن شود که هدف از وحدت، یکى کردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست و غرض مؤسّسان تقریب هم، جایگزینى اشعرى به جاى معتزله و تبدیل سنّى به شیعه و حنفى به حنبلى و یا به عکس نبوده است؛ زیرا این امر نه تنها کارى دشوار بلکه امرى غیر ممکن مى‏باشد؛ بلکه همّت آنان نزدیک نمودن صاحبان مذاهب مختلف به هم دیگر با تکیه بر مشترکات و قرار دادن همه مسلمانان در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شیخ محمّد تقى قمّى، مؤسّس «دار التقریب بین المذاهب الإسلامیّه» و نماینده حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فیضیّه مى‏گفت:


(۱) کافى، ج ۲، ص ۱۶۳٫

 
هدف از تأسیس این مرکز، تقریب میان مذاهب است نه توحید مذاهب؛ یعنى هدف این نیست که شیعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگیرد و یا سنّى از مبانى اعتقادى‏اش دست بردارد.
علّت فاصله میان مذاهب، عدم آشنایى صحیح از مبانى فکرى یک دیگر است و با تأسیس این مرکز، صاحبان اندیشه‏هاى هر یک از مذاهب، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات هم دیگر، مسایل اختلافى را در محیطى آرام مطرح نمایند. تا ضمن آشنایى با افکار هم‏دیگر و مشترکات میان مذاهب، تفاهم بیشترى داشته باشند. که این قضیّه در نهایت به نفع شیعه است.
در ۲۴ ژوئن ۲۰۰۱، برابر با سوم تیر ۱۳۸۰، شبکه تلویزیونى 
ANNدر لندن، میزگردى درباره تقریب بین مذاهب اسلامى و وحدت مسلمانان، با شرکت جمعى از متفکران ایرانى، لبنانى، مصرى و بریتانیایى تشکیل داده بود، آقاى شیخ محمّد عاشور، معاون دانشگاه «الأزهر» و رئیس کمیته گفت‏وگوى بین مذاهب اسلامى که به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود، گفت:
فکرة التقریب بین المذاهب الإسلامیّة لاتعنى توحید المذاهب الإسلامیّة ولاصَرْف أیّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقریب تضلیل فکرة التقریب … فإنّ الاجتماع على فکرة التقریب یجب أن یکون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّى یمکن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفکار الخرافیّة … وأن یلتقى علماء المذاهب ویتبادلون المعارف والدراسات لیعرف بعضهم بعضا فى هدوء العالم المتثبّت الذی لاهمّ له إلاّ أن یدرى ویعرف

 

 

ویقول فینتج(۱)؛ هدف از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامى، یکى کردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى دیگرنیست که این به بى‏راهه کشاندن اندیشه تقریب است، تقریب باید بر پایه بحث وپذیرش علمى باشد تا بتوان با این اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت و باید دانشمندان هر مذهبى در محیطى آرام در گفت‏وگوهاى علمى خود دانش خود را مبادله کنند، و نتیجه بگیرند.

برداشت انحرافى از وحدت در نگاه شهید مطهّرى


شهید مطهرى در زمینه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامى مى‏نویسد:
«… بدون شک نیاز مسلمین به اتّحاد و اتّفاق از مبرم ترین نیازهاست و درد اساسى جهان اسلام همین کینه‏هاى کهنه میان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همین‏ها استفاده مى‏کند … .
مفهوم اتّحاد اسلامى که در صد سال اخیر میان علما و فضلاى مؤمن و روشن فکر اسلامى، از اصول اعتقادى و یا غیر اعتقادى خود صرف نظر کنند و به اصطلاح، مشترکات همه فرق را بگیرند و مختصّات همه را کنار بگذارند، چه این کار، نه منطقى است و نه عملى.


(۱) مطارحات فکریّة فى القنوات الفضائیّة، شماره ۳، رجب سال ۱۴۲۲، ص ۱۹ و بازخوانى اندیشه تقریب، ص ۳۱٫

 
چگونه ممکن است از پیروان یک مذهب تقاضا کرد که به‏خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمین از فلان اصل اعتقادى یا عملى خود که به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مى‏داند صرف نظر کند؟ در حکم این است که از او بخواهیم به نام اسلام از جزیى از اسلام چشم بپوشد … »(۱)ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروى اهل البیت علیهم‏السلام را داریم، کوچک‏ترین چیزى حتّى یک مستحبّ و یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمى‏دانیم، نه توقّع کسى را در این زمینه مى‏پذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامى از یک اصل از اصول خود دست بردارند آن چه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول و فروعى داریم، فقه، حدیث، کلام، فلسفه و ادبیات داریم، بتوانیم کالاى خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاى مهمّ جهان اسلامى به روى کالاى نفیس معارف اسلامى شیعى بسته نباشد(۲).

آیا اخذ به مشترکات امکان‏پذیر است؟


شهید مطهرى در ادامه سخنان خود مى‏نویسد:
اخذ مشترکات اسلامى و طرد مختصّات هر فرقه‏اى نوعى خرق


(۱) امامت و رهبرى، انتشارات صدرا، چاپ سوم، زمستان ۱۳۶۴، ص ۱۶٫
(۲) همان، ص ۱۷٫

 

اجماع مرکّب است، محصول آن چیزى است که قطعا غیر از اسلام واقعى است؛ زیرا بالاخره مختصّات یکى از فرق، جزء متن اسلام است و اسلامِ مجرّد از همه این مشخصّات و ممیّزات و مختصّات، وجود ندارد.
گذشته از همه این‏ها طرّاحان فکر عالى اتّحاد اسلامى که در عصر ما مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى قدس‏سره در شیعه و علاّمه شیخ عبد المجید سلیم و علاّمه شیخ محمود شلتوت در اهل تسنّن در رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آن چه که آن بزرگان در نظر داشتند این بود که فرقه‏هاى اسلامى در عین اختلافاتى که درکلام، فقه و غیره باهم دارند به واسطه مشترکات بیشترى که در میان آن‏ها هست مى‏توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام دست برادرى بدهند و جبهه واحدى تشکیل دهند. این بزرگان هرگز در فکر طرح وحدت مذهبى تحت عنوان وحدت اسلامى که هیچ‏گاه عملى نیست، نبودند(۱).

حزب واحد یا جبهه واحد، کدامیک؟


شهید مطهّرى مى‏افزاید:
در اصطلاحات معمولى عرف، فرق است میان حزب واحد و جبهه واحد، وحدت حزبى ایجاب مى‏کند که افراد از نظر فکر و ایدئولوژى و راه و روش و بالاخره همه خصوصیّات فکرى به استثناى مسایل


(۱) همان، ص ۱۸٫

 

شخصى یک رنگ و یک جهت باشند.
امّا معناى وحدت جبهه این است که احزاب و دستجات مختلف در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژى و راه و روش، به‏واسطه مشترکاتى که میان آن‏ها هست در مقابل دشمن مشترک، در یک صف، جبهه‏بندى کنند.
و بدیهى است که صف واحد در برابر دشمن تشکیل دادن با اصرار در دفاع از مسلک خود و انتقاد از مسلک‏هاى برادر و دعوت سایر برادران هم جبهه به مسلک خود به هیچ وجه منافات ندارد.
آن چه مخصوصا مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى بدان مى‏اندیشید این بود که زمینه را براى پخش و انتشار معارف اهل البیت علیهم‏السلام در میان برادران اهل سنّت فراهم کند و معتقد بود که این کار، جز با ایجاد حسن تفاهم، امکان پذیر نیست، توفیقى که آن مرحوم در طبع برخى کتب فقهى شیعه در مصر به دست خود مصریان در اثر حسن تفاهمى که به وجود آورده بود کسب کرد از مهم‏ترین موفّقیّت‏هاى علماى شیعه است. 
جزاه اللّه عن الإسلام والمسلمین خیر الجزاء(۱).

آیا بحث امامت اختلاف انگیز است؟

شاید به ذهن برخى خطور کند که طرح مسایل اختلافى میان شیعه و سنّى و یا شیعه و وهّابیّت با جریان وحدت میان مسلمانان منافات دارد و


(۱) همان، ص ۱۸٫

 

زمینه رنجش خاطر بعضى را فراهم مى‏آورد و یا این که موجب تفرقه گردد.

دیدگاه شهید مطهّرى:

شهید مطهّرى در این باره مى‏گوید:
به هر حال طرف‏دارى از تز «اتّحاد اسلامى» ایجاب نمى‏کند که در گفتن حقایق کوتاهى شود، آن چه نباید صورت گیرد، کارهایى است که احساسات و تعصّبات و کینه‏هاى مخالف را برمى‏انگیزد، امّا بحث علمى سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات(۱).

نقطه نظر آیت اللّه العظمى مکارم شیرازى:

حضرت آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى مى‏فرماید:
بعضى تا سخن از مسئله امامت به میان مى‏آید فوراً مى‏گویند: امروز، روز این حرف‏ها نیست!
امروز روز وحدت مسلمین است و گفت‏وگو از جانشین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مایه تفرقه و پراکندگى است.
ما امروز دشمنان مشترکى داریم که باید به فکر آن‏ها باشیم؛ صهیونیسم و استعمار غرب و شرق و بنابراین، این مسایل اختلافى را باید کنار بگذاریم؛ ولى این طرز تفکّر مسلماً اشتباه است زیرا:
اوّلاً: آن‏چه مایه اختلاف و پراکندگى است جرّ و بحث‏هاى تعصب‏آمیز و غیر منطقى و پرخاش‏گرى‏هاى کینه‏توزانه است. ولى


(۱) همان، ص ۱۹٫

 

بحث‏هاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محیطى صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصله‏ها را کم مى‏کند و نقاط مشترک را تقویت مى‏نماید.
من در سفرهاى خود به حجاز براى زیارت خانه خدا کراراً بحث‏هایى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشته‏ام، هم ما و هم آن‏ها احساس مى‏کردیم این بحث‏ها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد؛ بلکه باعث تفاهم و خوش‏بینى بیشتر مى‏شود، فاصله‏ها را کمتر مى‏کند و کینه‏هاى احتمالى را از سینه‏ها مى‏شوید.
مهم این است که در این بحث‏ها روشن مى‏شود ما با یک‏دیگر نقطه‏هاى مشترک فراوانى داریم که مى‏توانیم در برابر دشمنان مشترک، روى آن تکیه و تأکید کنیم(۱).

دیدگاه آیت اللّه العظمى فاضل لنکرانى:

حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنکرانى رحمه‏الله در پیام خود به مناسبت ایّام فاطمیّه سال ۱۳۸۲ فرمود:
«بزرگداشت شهادت این بانوى بزرگوار که اوّلین و باشخصیت‏ترین شهیده راه ولایت است، تجدید عهد با مقام شامخ ولایت که اکمال دین و اتمام نعمت خداوند با آن است، مى‏باشد… .
در این‏جا تذکّر مجدّد این نکته را لازم مى‏دانم که تعظیم این ایّام و به‏پا داشتن مجالس عزا و مصیبت از سیره مسلّمه و عملى امام


(۱) پنجاه درس اصول عقائد، ص ۲۲۷٫

 

خمینى ـ رضوان اللَّه تعالى علیه ـ بود و این امر ارتباطى به قضیّه وحدت ندارد.
مسئله وحدتى راکه امام بزرگوار و آیة اللّه بروجردى ـ قدس‏سرّهما ـ بر آن تأکید داشتند نه به این معنا است که شیعه نسبت به اعتقادات مسلّمه خود سکوت کند یا آن را نادیده بگیرد بلکه مقصود وحدت تمامى مسلمین در برابر استکبار جهانى است که داعیه قدرت منحصره دارد و با الهام از صهیونیزم در فکر فرو پاشیدن مبانى متقن اسلام است.
اینک بر عموم شیعیان است که در روز سوم جمادى الثانیه که از طرف دولت جمهورى اسلامى تعطیل رسمى است، محافل و مجالس عزا اقامه نموده و با دستجات عزادار در کوچه‏ها و خیابان‏ها ظاهر شوند تا گوشه‏اى از حقِّ آن شهید را ادا کرده باشیم».
ایشان در پیام خود به مناسبت فاطمیّه سال ۱۳۸۱ نیز فرمودند: «صحیح است که مسئله وحدت مورد تأکید معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى قدس‏سره بود؛ امّا مقصود آن حضرت این نبود که شیعه از مبانى اعتقادى متقن و محکم خویش دست بردارد و شاهد کذب و دروغ حتّى نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام باشد(۱).

نظر امام جمعه زاهدان:

مولوى عبدالحمید امام جمعه زاهدان در خطبه نماز جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵، گفتند:


(۱) به نقل از: سایت معظّمٌ له.

 
«هرکسى هر استدلالى دارد باید در چارچوب عقل و منطق مطرح کند و کسى گلایه ندارد، ولى توهین به مقدّسات در هیچ مذهبى جایز نیست و هرکسى که روا بداند این برخلاف نص قرآن و سنّت است، ما حتّى‏به مقدّسات یهود و نصارى هم نباید اهانت کنیم»(۱).

راهى که پیامبر اکرم (ص) براى وحدت ترسیم نمود

الف: پیشگویى از تفرقه تلخ وشکننده میان امّت اسلامى:
شکى نیست که پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از آینده امّت اسلامى و از اختلافى که پس از ایشان ایجاد مى‏شد، باخبر بود و از این رو، از پى‏آمد تلخ تفرقه میان آنان هشدار داده، با صراحت فرمود:
تفرّقت الیهود على إحدى وسبعین فرقة أو اثنتین وسبعین فرقة والنصارى مثل ذلک وتفترق امّتى على ثلاث وسبعین فرقة(۲)؛


(۱) به نقل از: سایت رسمى حوزه علمیّه زاهدان sonnionain.com.
(2) سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۴، ح ۲۷۷۸، أبواب الإیمان، باب افتراق الأمّة؛ مسند أحمد، ج ۲، ص۳۳۲، ح ۱۲۰۳ و سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۲۱، ح ۳۹۹۱٫
ترمذى گفته است: 
«حدیث أبی هریرة، حدیث حسن»؛ حدیث ابوهریره، حدیث خوب است. سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۴، ح ۲۷۷۸٫
ناصر الدین البانى وهّابى گفته است: «این حدیث صحیح است». سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج ۱، ص ۳۵۸، ح ۲۰۴ و ج ۳، ص ۴۸۰، ح ۱۴۹۲٫
حاکم نیشابورى گفته است: 
«هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم‏یخرجاه»؛ این حدیث بر مبناى شرایط مسلم، صحیح است. مستدرک، ج ۱، ص ۱۲۸ و ۶، ج ۴، ص ۴۳۰٫ هیثمى نیز حدیث را صحیح مى‏داند. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۷۹ و ۱۸۹٫

 

همان طورى که امّت موسى و عیسى به هفتاد و یک و یا هفتاد و دو فرقه منشعب شدند امّت من نیز به هفتاد و سه فرقه متفرّق خواهند شد.
و در برخى دیگر از روایات آمده که حضرت فرمود:
کلّهم فى النار إلاّ ملّة واحدة(۱)؛ یعنى جز یک فرقه، تمام فرقه‏ها در آتش هستند.
و نیز تردیدى نیست که اختلاف عمده امّت اسلامى بر سر رهبرى بود. چنان که شهرستانى، عالم مشهور اهل سنّت مى‏گوید:
وأعظم خلاف بین الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سُلّ سیف فى الإسلام على قاعدة دینیّة مثل ما سُلّ على الإمامة فى کلّ زمان(۲)؛ بزرگ‏ترین اختلاف میان امّت اسلامى اختلاف در امامت بود و هیچ زمان نسبت به یک امر دینى همانند امر امامت شمشیر کشیده نشده است.
در این جا این پرسش‏ها مطرح مى‏شود: آیا پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که با تلاش بیست و سه ساله خویش حکومت اسلامى را تأسیس نمود، نسبت به آینده آن بى‏تفاوت بوده است؟
آیا بدون انتخاب جانشین براى هدایت و سرپرستى امّت اسلامى،


(۱) سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۵، ح ۲۷۷۹٫
ر.ک: مسند أحمد، ج ۳، ص ۱۴۵، مستدرک، ج ۱، ص ۱۲۹؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۸۹ و ج ۶، ص ۲۳۳ و ۲۲۶؛ مصنف عبدالرزاق صنعانى، ج ۱۰، ص ۱۵۵ و ۱۵۶؛ عمرو بن أبى عاصم، کتاب السنة، ص ۷ و کشف الخفاء عجلونى، ج ۱، ص ۱۴۹ و ۳۰۹٫
(۲) ملل و نحل، ۳۰٫

 

دار فانى را وداع فرموده است؟
آیا رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله راهى براى جلوگیرى از تفرقه و اختلاف معیّن ننموده است؟
این پرسش‏ها و صدها سؤال دیگر که نیازمند پاسخ صحیح از ناحیه کسانى است که عقیده دارند پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جانشین بعد از خویش را معین نفرمود و موضوع انتخاب را به عهده امّت واگذار نمود.

ب: تمسک به قرآن و عترت تنها راه وحدت:
با مراجعه به کتاب‏هاى فریقین (شیعه و سنّى) درمى‏یابیم که رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله راه را براى رفع اختلاف و ایجاد وحدت براى ملّت اسلامى نشان داده و تکلیف را براى همگان روشن ساخته است.
ایشان تنها عامل وحدت را «تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام » معیّن فرموده است.
مى‏توان گفت: بهترین عامل، بلکه منحصرترین راه براى تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان، عمل به توصیه رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام که ضامن هدایت و بیمه از هر گونه ضلالت و گمراهى است، مى‏باشد.
رسول گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بارها نسبت به تمسّک مردم به قرآن و اهل‏بیت علیهم‏السلام گوشزد نمود و فرموده است:
إنّى تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرّقا حتّى یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف

 

تخلفونی فیهما(۱)؛ من دو چیز گران‏بها در میان شما به یادگار مى‏گذارم، اگر به آن دو چنگ زدید، هیچ‏گاه گمراه نخواهید شد، یکى از این دو، بزرگ‏تر و مهم‏تر از دیگرى است، کتاب خدا (قرآن) این ریسمان الهى که از آسمان تا زمین کشیده شده است و عترت و خاندان من، این دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند، پس بیندیشید که چگونه حقّ مرا در باره این دو ادا مى‏کنید.
برخى از بزرگان اهل سنّت این روایت را صحیح شمرده‏اند(۲).


(۱) صحیح ترمذى، ج ۵، ص ۳۲۹، ح ۳۸۷۶، درّ المنثور، ج ۶، ص ۷ و ۳۰۶؛ صواعق المحرقه، ص ۱۴۷ و ۲۲۶؛ أسد الغابه، ج ۲، ص ۱۲ و تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۱۳٫
(۲) ابن کثیر دمشقى سلفى متعصّب مى‏نویسد: «وقد ثبت فى الصحیح أنّ رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قال فى خطبته بغدیر خم: «إنّى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتى وإنّهما لم‏یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض؛ در روایت صحیح آمده که رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در خطبه غدیر فرمود: من دو چیز گران‏بها در میان شما مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خود و این دو از یک‏دیگر جدا نخواهند شد تا نزد حوض کوثر به من ملحق شوند». تفسیر ابن‏کثیر، ج ۴، ص ۱۲۲٫
و هم‏چنین گفته: 
«قال شیخنا أبو عبد اللّه الذهبى: وهذا حدیث صحیح؛ استاد من، ذهبى گفته است که این روایت صحیح است. بدایة ونهایة، ج ۵، ص ۲۲۸٫
ناصر الدین البانى وهّابى نیز به صحّت حدیث ثقلین تصریح کرده است. صحیح الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۲۴۵۴ و ج ۱، ص ۴۸۲، ح ۲۴۵۷٫
حاکم نیشابورى گفته است: 
«هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله؛ این حدیث مطابق شرط بخارى و مسلم صحیح است و آن دو در کتاب صحیح خویش نیاورده‏اند». مستدرک، ج ۳، ص ۱۰۹٫
هیثمى نیز حدیث را صحیح شمرده است. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۷۰٫
ابن حجر مکى در کتابى که بر ضدّ شیعه نوشته گفته است: 
«روى هذا الحدیث ثلاثون صحابیّا وإنّ کثیرا من طرقه صحیح وحسن؛ این روایت را سى نفر از صحابه نقل کرده‏اند و بسیارى از سندهاى آن صحیح و نیکو است». صواعق المحرقه، ص ۱۲۲٫

 

در برخى از روایات به‏جاى ثقلین تعبیر به دو خلیفه و جانشین شده است:
إنّی تارک فیکم خلیفتین: کتاب اللّه … وعترتی أهل بیتى، وأنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض(۱)؛ من دو جانشین در میان شما مى‏گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من و آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من ملحق شوند.
و در بعضى از روایات آمده است:
فلا تقدّموهما فتَهلِکوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم(۲)؛ بر آنان پیشى نگیرید و فاصله نداشته باشید که موجب هلاکت است و در مقام آموزش به آنان نباشید که آنان از همه شما داناترند.

ج: تفسیر حبل اللّه به اهل بیت علیهم‏السلام :
برخى از مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازى این حدیث را در ذیل آیه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا(۳)»(۴) آورده‏اند.


(۱) مسند أحمد، ج ۵، ص ۱۸۲ و ۱۸۹، به دو طریق صحیح، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۲؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۰۲ و درّ المنثور، ج ۲، ص ۶۰٫
(۲) معجم کبیر طبرانى، ج ۵، ص ۱۶۶، ح ۴۹۷۱، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۳ و درّ المنثور، ج ۲، ص ۶۰٫
(۳) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳: همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
(۴) رازى در تفسیر آیه مى‏گوید: 
«وروى عن أبی سعید الخدری عن النبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله أنّه قال: إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتی أهل بیتی». تفسیر رازى، ج ۸، ص ۱۷۳٫

 

هم چنین آلوسى که تفکّر سلفى و وهّابى دارد این حدیث را در تفسیر آیه شریفه از زید بن ثابت نقل کرده، مى‏گوید: «وورد بمعنى ذلک أخبار کثیرة(۱)؛ به این مضمون، روایات زیادى وارد شده است». ثعلبى متوفّاى ۴۲۷، از مفسّران اهل سنّت در تفسیر آیه شریفه از امام صادق علیه‏السلام نقل کرده که فرمود:
نحن حبل اللّه الذى قال اللّه: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاتَفَرَّقُوا»(۲) و (۳)؛ ما اهل بیت، همان ریسمان خداوندى هستیم که خداوند در قرآن فرموده: همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و دچار تفرقه نشوید.
حاکم حسکانى (متوفّاى حدود ۴۷۰) از علماى اهل سنّت نیز از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده که فرمود:
من أحبّ أن یرکب سفینة النجاة ویتمسّک بالعروة الوثقى ویعتصم


(۱) آلوسى در تفسیر آیه مى‏گوید: «وأخرج أحمد عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّوجلّ ممدود مابین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض وورد بمعنى ذلک أخبار کثیرة». تفسیر آلوسى، ج ۴، ص ۱۸٫
(۲) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳٫
(۳) تفسیر ثعلبى (الکشف والبیان) ج ۳، ص ۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱۷۷، قندوزى از ثعلبى در ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۱، ص ۳۵۶ و ج ۲، ص ۳۶۸ و ۴۴۰ و صواعق المحرقه، «باب حادى عشر، فصل اوّل»، ص ۱۵۱٫

 

بحبل اللّه المتین فلیوال علیّا ولیأتمّ بالهداة من ولده(۱)؛ هر کس دوست دارد که سوار کشتى نجات شود و به ستون قابل اعتماد تکیه کند و به ریسمان محکم الهى چنگ زند، على را ولى خود انتخاب کند و فرزندان هدایت‏گر على را امامان خویش قرار دهد.


(۱) شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱۷۷٫

 

ادامه این مطلب را در مقاله شماره ۳ مطالعه کنید

پایگاه اطلاع رسانی روح الامین

برگرفته از کتاب ارزشمند ((وهابیت از منظر عقل و شرع)) نوشته آیت الله دکتر حسینی قزوینی

 

منبع: rooholamin.ir