سراب وهابیت (۲)
۱٫ وحدت، رمز پیروزى ملتها:
شکى نیست که یکى از عوامل پیشرفت ملّتها و رمز پیروزى آنان، پیوند و اتّحاد بوده است. همان گونه که با اتّحاد قطرات آب، مخزن بزرگ سد، تشکیل و با پیوستن جوىهاى کوچک به همدیگر رودخانههاى عظیم ایجاد مىشود، با اتّحاد انسانها نیز صفوف بزرگى تشکیل مىشود که دشمن با نگاهش به وحشت افتاده و فکر تجاوز به آنان را براى همیشه
(۱) براى آگاهى بیشتر، ر. ک: آیة اللّه العظمى صافى گلپایگانى، صوت الحق، ص ۱۷٫
(۲) سایت موءسسه آموزش مذاهب اسلامى، www.mazaheb.com، خبر گزارى فارس،www.farsnews.net
از سر بیرون مىکند: «… تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ»(۱)؛ … تا به وسیله فراهم ساختن امکانات، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
قرآن مجید، ملل اسلامى را به سوى یگانه عامل وحدت، تمسک به حبل اللّه دعوت مىکند و از هرگونه تفرقه برحذر مىدارد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(۲)؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
تمام مسلمانان را امّت واحد و داراى هدف واحد و خداى واحد مىداند: «إِنَّ هَـذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(۳)؛ قطعا این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پیرو یک هدف) و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید!
قرآن، امّت اسلامى را با هم برادر به حساب آورده و انتظار دارد که روابط میان آنان همانند روابط دو برادر با یکدیگر صمیمانه باشد و در صورت بروز کوچکترین اختلاف، دستور صلح و آشتى مىدهد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(۴) ؛ موءمنان برادر یک دیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!
۲٫ تفرقه بدترین عذاب آسمانى:
(۱) انفال (۸) آیه ۶۰٫
(۲) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳٫
(۳) أنبیاء (۲۱) آیه ۹۲٫
(۴) حجرات (۴۹) آیه ۱۰٫
از سویى دیگر، خداوند، اختلاف و پراکندگى و به جان هم افتادن را یکى از بدترین عذابها بهشمار مىآورد: «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىآ أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ»(۱)؛ بگو او تواناست که از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى دیگر بچشاند.
ابن اثیر مىگوید: «مراد از «شِیَعا» همان تفرقه میان امّت اسلامى است»(۲). و به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله دستور مىدهد که با افرادى که دچار تفرقه شده و در اختلاف خود اصرار مىورزند، رابطه نداشته باشد: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْءٍ إِنَّمَآ أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ »(۳)؛ کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دستههاىگوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطهاى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست سپس خدا آنها را از آن چه انجام مىدادند، باخبر مىکند.
او به مسلمانها فرمان مىدهد که همانند مشرکانى که دچار تفرقه شده وبه اختلاف خود مىبالند، نباشند: «وَ لاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ »(۴)؛ نباشید از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند و به دستهها و گروهها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و)
(۱) انعام (۸) آیه ۶۵٫
(۲) النهایة فى غریب الحدیث، ج ۲، ص ۵۲۰٫
(۳) انعام (۸) آیه ۱۵۹٫
(۴) روم (۳۰) آیه ۳۲٫
خوشحالند!
۳٫ نگرانى رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله از اختلاف امّت:
هرگونه اختلاف میان امّت اسلامى موجب نگرانى حضرت بود؛ سیوطى و دیگران آوردهاند: مردى به نام «شاس بن قیس» که پرورش یافته دوران جاهلیّت بود و کینه و حسد مسلمانان در سینهاش شعله مىکشید، یک نفر جوان یهودى را تحریک کرد که میان دوقبیله بزرگ اسلامى اوس و خزرج، اختلاف ایجاد کند.
این یهودى جنگها و درگیرىهاى زمان جاهلیّت را براى افراد دو قبیله یادآور شد و آتش فتنه را روشن ساخت به طورى که آنان شمشیر به دست گرفته و در برابر هم صفآرایى کردند.
رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله از این قضیه مطلع شد، به همراه تعدادى از مهاجران و انصار در محل درگیرى حاضر شد و فرمود:
یا معشر المسلمین، اللّه اللّه، أبدعوى الجاهلیّةِ وأنا بین أَظْهُرِکم؟ بعد إذ هداکم اللّه إلى الإسلام وأکرمکم به، وقَطَع به عنکم أمرَ الجاهلیّةِ، وَاسْتَنْقَذَکم به من الکفر، وألَّف به بینکم، تَرْجِعُون إلى ما کنتم علیه کفّارا؛ اى مسلمانان، آیا خدا را فراموش کردهاید و شعار جاهلیّت سر مىدهید با این که هنوز در میان شما حضور دارم. پس از آن که خداوند شما را به نور اسلام هدایت کرد و به شما ارزش داد و فتنههاى دوران جاهلیّت را ریشهکن ساخت و از کفر، رهایى بخشید و میان شما الفت و برادرى برقرار کرد، شما دوباره مىخواهید به دوران کفر جاهلى برگردید؟
در اثر سخنان رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله متوجّه شدند که این فتنه، توطئه شیطانى است، از این کار خویش پشیمان شده و سلاحها را به زمین گذاشتند و در حالى که اشک از دیدگانشان جارى بود، دست در گردن هم انداختند و همدیگر را غرق بوسه ساخته و در معیت رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله به طرف منازل خود بازگشتند(۱).
۴٫ دعوت به اختلاف، از آثار شوم جاهلیت:
پس از پیروزى مسلمانان در جنگ بنى المصطلق، میان مردى از انصار و مهاجر اختلاف افتاد، مرد انصارى فریاد برآورد و قبیله خود را به کمک خواست و مرد مهاجر نیز با فریاد خود مهاجران را به استمداد طلبید، وقتى این سخن به گوش پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله رسید، فرمود:
این سخن زشت و قبیح را کنار بگذارید، چون این رفتارِ دوران جاهلیّت مىباشد و خداوند متعال، مؤمنان را برادر یکدیگر قرار داده و از یک حزب و یک گروه به حساب آورده، تمام فریاد خواهىها در هر زمان و مکان، باید به صلاح اسلام و مسلمانان صورت گیرد، نه این که به صلاح یک دسته و به ضرر دسته دیگر انجام پذیرد و پس از این، هر کس چنین شعار جاهلى سر دهد،
(۱) «فعرف القوم أنها نزغة من الشیطان وکید من عدوهم لهم فألقوا السلاح وبکوا وعانق الرجال بعضهم بعضا ثمّ انصرفوا مع رسول الله صلى الله علیه وسلم سامعین مطیعین قد أطفأ الله عنهم کید عدوّ اللّه شاس». در المنثور، ج ۲، ص ۵۷؛ جامع البیان، ج ۴، ص ۳۲؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۳۶۸؛ تفسیر آلوسى، ج ۴، ص ۱۴ و أسد الغابه، ج ۱، ص ۱۴۹٫
مورد نکوهش قرار گرفته و تعزیر خواهد شد(۱).
على علیهالسلام پس از رحلت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله خلافت و امامت را حقّ مسلّم خویش مىدانست و معتقد بود که ربایندگان خلافت، در حقّ او جفا کردهاند: «ما زلت مظلوما منذ قَبَض اللّهُ نَبِیَّه صلىاللهعلیهوآله »(۲). او براى اثبات حقّانیّت خود از هیچ کوششى دریغ ننمود و براى رسیدن به حقّ مسلّم خود از همه یارى طلبید(۳)، حتّى همسر خود را سوار بر
(۱) «دعوها فإنّها منتنة … یعنى أنّها کلمة خبیثة، لأنّها من دعوى الجاهلیّة واللّه سبحانه جعل الموءمنین إخوة وصیّرهم حزبا واحدا، فینبغى أن تکون الدعوة فى کلّ مکان وزمان لصالح الإسلام والمسلمین عامّة لا لصالح قوم ضدّ الآخرین، فمن دعا فى الإسلام بدعوى الجاهلیة یُعزّر». سیره نبویّه، ج ۳، ص ۳۰۳، غزوه بنىالمصطلق و مجمع البیان، ج ۵، ص۲۹۳، رسائل و مقالات، ج ۱، ص ۴۳۱٫
(۲) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۸۳، الشافى فى الإمامه، ج ۳، ص ۱۱۰٫ ر.ک: الامامة والسیاسه، تحقیق الشیرى، ج ۱ ص ۶۸، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۴۹ و بحارالأنوار، ج ۲۹، ص ۶۲۸٫
(۳) ابن قتیبه دینورى نقل مىکند: على علیهالسلام در همان روزهاى اوّل رحلت رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و نشستن ابوبکر بر مسند خلافت مهاجران را مورد خطاب قرار داد و حقّانیّت خود را براى آنان بازگو کرد و شایستگى خود را براى مسند خلافت مطرح نمود. سخنان حضرت آن چنان در مخاطبان تأثیر گذاشت که بشیر بن سعد گفت: یاعلى! اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخن تو را مىشنید، حتّى دو نفر در حقّانیّت تو اختلاف نمىکرد.
مشروح سخنان حضرت این چنین است: «اللّه اللّه یا معشر المهاجرین! لاتخرجوا سلطان محمّد فى العرب عن داره وقعر بیته، إلى دورکم وقعور بیوتکم، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فى الناس وحقّه، فواللّه یا معشر المهاجرین، لنحن أحقّ الناس به. لأنّا أهل البیت، ونحن أحقّ بهذا الأمر منکم ما کان فینا القارئ لکتاب اللّه، الفقیه فی دین اللّه، العالم بسنن رسول اللّه، المضطلع بأمر الرعیّة، المدافع عنهم الأمور السیّئة، القاسم بینهم بالسویّة، واللّه إنّه لفینا، فلا تتّبعوا الهوى فتضلّوا عن سبیل اللّه، فتتزدادوا من الحقّ بعدا».
بشیر بن سعد الأنصارى گفت: «لو کان هذا الکلام سمعته الأنصار منک یا على قبل بیعتها لأبى بکر، ما اختلف علیک اثنان». الامامة والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹٫
مرکبى نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(۱) ولى متأسّفانه به نداى حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بیت خویش، کمک و یاورى نداشت و مصلحت ندید که آنان را در مقابل شمشیر مخالفان قرار دهد(۲). على علیهالسلام چشم خود را در حالى که پر از خار بود فرو بست و با استخوانى مانده در گلو، جام تلخ خانهنشینى را نوشید(۳).
(۱) ابن قتیبه مىگوید: «وخرج علی ـ کرم اللّه وجهه ـ یحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم [ على دابّة لیلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فکانوا یقولون: یا بنترسول اللّه! قدمضت بیعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجک وابن عمک سبق إلینا قبل أبى بکر ما عدلنا به.
فیقول علی ـ کرم اللّه وجهه ـ : أفکنت أدع رسول اللّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ] فی بیته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما کان ینبغى له، ولقد صنعوا ما للّه حسیبهم وطالبهم». الامامه والسیاسه، تحقیق الزینى، ج ۱، ص ۱۹٫
(۲) على علیهالسلام در خطبه ۲۱۷ نهج البلاغه مىفرماید: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِى مُعِینٌ إِلاّ أَهْلُ بَیْتِى فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پیامبر صلىاللهعلیهوآله و بىوفایى یاران به اطراف خود نگاه کرده یاورى جز اهلبیت خود ندیدم که اگر یارى کنند، کشته خواهند شد و به مرگ آنان رضایت ندادم.
(۳) مولا على علیهالسلام فرمود: «وَ أَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویى که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو بردم و بر نوشیدن جام تلختر از گیاه حنظل، شکیبایى نمودم». نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷٫
آرى، امیر مومنان علیهالسلام همین که احساس کرد زمینه براى احقاق حقّ مسلّمش فراهم نیست و قیام او جز تفرقه میان امّت اسلامى حاصل دیگرى ندارد(۱) سختترین مصیبتها را که به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانکاهترین دوران را که به منزله استخوان در گلو بود، سپرى نمود(۲)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشیده شود و حاصل تلاش بیست و سه ساله پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله توسّط منافقان و از دین برگشتگان و سیلى خوردگان از اسلام، از بین برود؛ بلکه در هر موردى که تشخیص مىداد رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضایقه نکرد(۳).
(۱) على علیهالسلام فرمود: «وأیم اللّه لولا مخافة الفرقة بین المسلمین … لکنّا على غیر ما کنّا لهم علیه؛ اگر ترس تفرقه میان مردم نبود با هیئت حاکمه طور دیگر برخورد مىکردم». ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۰۷ و مفید ارشاد، ج ۱، ص ۲۴۵٫
(۲) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرماید: «صبرت وفى العین قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهبا»؛ صبر پیشه کردم در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مىنگریستم که چگونه حقّ و میراث مرا به غارت مىبرند.
(۳) نهج البلاغه، نامه ۶۲: «حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ] فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْما أَوْ هَدْما… فَنَهَضْتُ فِى تِلْکَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّینُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دین محمد صلىاللهعلیهوآله را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنهاى در آن ببینم یا شاهد نابودى آن باشم … پس در میان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام شد».
على علیهالسلام با این که در باره خلیفه اوّل و دوّم نظریه مثبتى نداشت و بنا به نقل صحیح مسلم که معتبرترین و صحیحترین کتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ على علیهالسلام معتقد بودند که آن دو دروغگو، فریبکار و خائن هستند(۱). ولى وجود این اعتقاد هم باعث نشد که حضرت بدون داشتن نیروى کافى در برابر آنان بایستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.
۱٫ عامل انحراف فکرى:
على علیهالسلام بر این باور بود که «الْخِلاَفُ یَهْدِمُ الرَّأْیَ»(۲)؛ انسان در محیط آرام مىتواند نظریه درست ارائه دهد ولى در جوّ آکنده از برخورد و
(۱) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خلیفه دوم، جناب عباس و حضرت على علیهالسلام را خطاب کرده و مىگوید:«فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ] صلىاللهعلیهوآله ] قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله … فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا… ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعلیهوآله وَوَلِیُّ أَبِیبَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا… ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ]که ابوبکر گفت خلیفه پیامبر است نظر شما دو نفر این بود که وى دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن هست و هم چنین پس از فوت ابوبکر، من (عمر) گفتم که خلیفه پیامبر و ابوبکر هستم، شما مرا نیز دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن دانستید. صحیح مسلم، ج ۵ ص ۱۵۲، ح ۴۴۶۸، کتاب الجهاد، باب ۱۵، حکم الفئ.
(۲) نهج البلاغه، حکمت ۲۱۵٫
اختلاف، دچار انحراف و کج فکرى مىشود.
۲٫ نشانه بطلان قطعى یکى از دو طرف:
على علیهالسلام معتقد بود که دچار اختلاف شدن همان پیمودن راه باطل بیش نیست و مىفرمود:
مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتان إلاّ کانَتْ إحْداهُما ضَلالَة(۱)؛ اگر دو نظریّه در برابر هم قرار گرفت، قطعا یکى از آن دو باطل است.
یعنى همواره حقّ در برابر باطل است و این دو هرگز با هم جمع نمىشوند.
۳٫ زمینه ساز تسلط شیطان:
على علیهالسلام براى این که نشان بدهد که تفرق گرایى، نتیجهاى جز طعمه شیطان شدن نیست، مىفرمود:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاْءَعْظَمِ فَإِنَّ یَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَ إِیَّاکُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ(۲)؛ ملازم جامعه اسلامى باشید، چون دست خدا همواره با جماعت است و از تفرقه بهپرهیزید، زیرا گروه اندک، طعمه شیطان مىشود، همانطورى که گوسفند رها شده از گلّه، نصیب گرگ مىشود.
(۱) نهج البلاغه، حکمت ۱۸۳٫
(۲) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶٫
4. نشانه پلیدى باطن:
على علیهالسلام براى اثبات پستى و پلیدى تفرقه و اختلاف مىفرمود:
«وَإِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِینِ اللّهِ، مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَسُوءُ الضَّمَائِرِ»(۱)؛ همانا شما برادران دینى یکدیگرید؛ چیزى جز درون پلید، و نیّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است.
۵٫ زمینه ساز فتنه:
على علیهالسلام به خوبى مىدانست که شیطان با فراهم ساختن زمینه اختلاف، بستر فتنه را مىگستراند و مىفرمود:
«إِنَّ الشَّیْطَانَ یُسَنِّی لَکُمْ طُرُقَهُ، وَ یُرِیدُ أَنْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً، وَیُعْطِیَکُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ»(۲)؛ همانا شیطان، راههاى خود را به شما آسان جلوه مىدهد، تا گرههاى محکم دین شما را یکى پس از دیگرى بگشاید، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراکندگى شما بیفزاید.
۶٫ وجوب نابودى اختلاف افکن:
على علیهالسلام فرمود:
«أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»(۳)؛ آگاه باشید هر کس که مردم را به این شعار «تفرقه و
(۱) نهج البلاغه خطبه ۱۱۳٫
(۲) نهج البلاغه خطبه ۱۲۱٫
(۳) نهج البلاغه خطبه ۱۲۷٫
جدایى» دعوت کند او را بکُشید هر چند که زیر عمامه من باشد.
شکّى نیست که ما در عصرى زندگى مىکنیم که تمامى دشمنان براى نابودى اسلام هم پیمان گشته و همه امکانات سیاسى و اقتصادى خود را براى از بین بردن اسلام از صحنه بین الملل بهکار گرفتهاند.
طرح نوین هانتینگتون، بزرگ نظریّه پرداز کاخ سفید و استراتژیست معروف یهودى در کتاب برخورد تمدّنها مؤیّد این مطلب است(۱).
(۱) در تابستان ۱۹۹۳ میلادى، ساموئل هانتینگتون رئیس موءسّسه استراتژیک دانشگاه هاروارد در شماره تابستانى نشریّه فارین افرز در مقالهاى مىگوید: سیاست جهانى اینک وارد مرحله جدیدى شده است. او جهان آینده را عرصه کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدّن بزرگ مىداند، تمدّن غربى، کنفوسیوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو، اسلاوى ارتدکسى، آمریکاى لاتین و احتمالاً آفریقایى. فرضیّه او این است که اصولاً نقطه اصلى برخورد در این جهان نو، نه رنگ و بوى ایدئولوژیکى دارد و نه بوى اقتصادى، شکافهاى عمیق میان افراد و بهاصطلاح نقطه جوش برخوردها داراى ماهیّت فرهنگى خواهد بود. پس دولت ملّتها نیرومندترین بازىگران در عرصه جهان باقى خواهند ماند. لیکن درگیرى اصلى در صحنه سیاست خارجى میان ملّتها و گروههایى با تمدنهاى مختلف روى خواهد داد.
هانتینگتون کانون درگیرى در آینده نزدیک را میان غرب و چند کشور اسلامى کنفوسیوسى مىداند. او سپس با ذکر این نکته که مفهوم تمدّن جهانى، از تمدّن غرب برآمده است به برترى پیروزى تمدّن غربى تصریح مىکند.
هانتینگتون، طى مصاحبهاى با شبکه تلویزیونى «سى. ان. ان. ترک» واقعه یازده سپتامبر را نماد بارز نظریّه برخورد تمدّنهاکه تقریباً یک دهه پیش مطرح شده است، دانست. رویداد یازده سپتامبر روابط جهان اسلام و غرب را دگرگون کرد، به طورى که احساسات ضدّ آمریکایى در جهان اسلام (به خصوص خاورمیانه) و در مقابل احساسات ضدّ اسلامى در غرب شدت یافت.
و هم چنین دکتر مایکل برانت، معاون سابق سازمان اطّلاعات مرکزى آمریکا (سیا) در کتاب A Plan to divis and desnoylte theology «نقشهاى براى جدایى مکاتب الهى» مىگوید:
افرادى که با شیعه اختلافات نظر دارند آنها را علیه شیعه منظم و مستحکم کرده، وکافر بودن شیعه گسترش داده شود و آنها را از جامعه جدا نموده و علیه آنها مواد نفرت برانگیز نوشته شود(۱). بنابراین، در چنین عصرى بیش از هر عصر دیگر، مسلمانان نیاز به وحدت دارند و شاید بیش از هر زمانى جامعه اسلامى به همکارى و مساعدت یکدیگر نیازمند است.
گِلادِستون(۲) نخست وزیر اسبق بریتانیا مىگوید: مادام هذا القرآن موجودا فى أیدى المسلمین، فلن تستطیع أروبا السیطرة على الشرق ولا أن تکون هى نفسها فى أمان(۳)؛ مادامى که قرآن در دست مسلمانهاست، اروپا نه مىتواند بر شرق تسلّط یابد و نه احساس امنیّت کند.
(۱) روزنامه جمهورى اسلامى، تاریخ ۵/۳/۱۳۸۳ و هفته نامه افق حوزه، تاریخ ۲۸/۲/۱۳۸۳٫
(۲) Gladstone سیاستمدار انگلیسى ( ۱۸۰۹ ـ ۱۸۹۸) رهبر لیبرالها بود و چهار بار به مقام نخست وزیرى انگلستان رسید.
(۳) الإسلام على مفترق الطرق، ص ۳۹٫
بِن گُوریون(۱) نخست وزیر سابق دولت غاصب صهیونیستى مىگوید: إنّ أخشى ما نخشاه أن یظهر فى العالم العربى، محمد جدید(۲)؛ آنچه ما را به وحشت انداخته این است که مىترسیم در جهان عرب، محمّد تازهاى ظهور کند.
با این که یکى از اصول مسلّم مسیحیّت، کشته شدن حضرت مسیح به دست یهود بوده و به همین سبب، در طول ۲۰ قرن بغض و کینه و عداوت میان آنان حاکم بود، ولى براى ایجاد وحدت میان مسیحیّت و یهود در برابر مسلمانان، دولت واتیکان طىّ اطّلاعیه رسمى از این اصل صرف نظر کرده و یهود را از این جنایت تبرئه مىکند.
و جاى شگفتى است که این اعلامیه در سال ۱۳۹۳ هجرى مطابق با ۱۹۷۳ میلادى هم زمان با جنگ اسرائیل با مسلمانان صادر شد، تا بتواند تمام نیروهاى یهود و نصارى را در برابر مسلمانان بسیج نماید(۳). با توجّه به نکات یاد شده، اهمّیّت سخن رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله روشن
(۱) بن گوریون Ben Gurion کسى است که نام «اسرائیل» را بر رژیم صهیونیستى نهاد و ۹ بار به نخست وزیر رژیم صهیونیستى رسید. او زندگى خود را وقف صهیونیسم کرد، جنگ اشغال فلسطین را در سال ۱۹۴۸ فرماندهى کرد. از جمله رخدادهایى که در دوره نخستوزیرى وى صورت گرفت مىتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱ . جنگ ۱۹۴۸ که باعث بوجود آمدن رژیم صهیونیستى شد.
۲ . موجهاى بىسابقه مهاجرت یهودیان.
۳ . افزایش شهرکهاى صهیونیست نشین.
۴ . حمله مشترک و سهگانه رژیم صهیونیستى، انگلیس و فرانسه علیه مصر در سال ۱۹۵۶٫
(۲) روزنامه الکفاح الإسلامى، سال ۱۹۵۵٫ م، هفته دوم، ماه نیسان.
(۳) مع رجال الفکر فى القاهره، ج ۱، ص ۱۶۲٫
مىشود که مىفرماید: «من أصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم؛ کسى که به فکر مشکلات برادران دینى خود نباشد، مسلمان نیست»(۱). بدیهى است در موقعیّت فعلى، هرگونه حرکت مشکوک که موجب تفرقه میان صفوف مسلمانان باشد، به نفع اسلام نیست.
و هرگونه فحش و ناسزا پیش از آنکه به وحدت میان مسلمانان و تقریب بین مذاهب ضربه بزند، چهره نورانى مکتب اسلام را در سطح بین الملل مخدوش مىکند و طبقه تحصیل کرده را به مکتب نورانى اسلام بدبین مىسازد.
از مسایلى که مورد اختلاف میان صاحب نظران اسلامى است تعریف جامع از اهداف وحدت مىباشد و باید روشن شود که هدف از وحدت، یکى کردن مذاهب و از بین بردن دیگر مذاهب نیست و غرض مؤسّسان تقریب هم، جایگزینى اشعرى به جاى معتزله و تبدیل سنّى به شیعه و حنفى به حنبلى و یا به عکس نبوده است؛ زیرا این امر نه تنها کارى دشوار بلکه امرى غیر ممکن مىباشد؛ بلکه همّت آنان نزدیک نمودن صاحبان مذاهب مختلف به هم دیگر با تکیه بر مشترکات و قرار دادن همه مسلمانان در صف واحد در برابر دشمنان قسم خورده اسلام بوده است.
مرحوم شیخ محمّد تقى قمّى، مؤسّس «دار التقریب بین المذاهب الإسلامیّه» و نماینده حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى در مدرسه فیضیّه مىگفت:
(۱) کافى، ج ۲، ص ۱۶۳٫
هدف از تأسیس این مرکز، تقریب میان مذاهب است نه توحید مذاهب؛ یعنى هدف این نیست که شیعه از اصول و معتقدات خودش فاصله بگیرد و یا سنّى از مبانى اعتقادىاش دست بردارد.
علّت فاصله میان مذاهب، عدم آشنایى صحیح از مبانى فکرى یک دیگر است و با تأسیس این مرکز، صاحبان اندیشههاى هر یک از مذاهب، با حفظ مبانى اعتقادى خود و احترام به معتقدات هم دیگر، مسایل اختلافى را در محیطى آرام مطرح نمایند. تا ضمن آشنایى با افکار همدیگر و مشترکات میان مذاهب، تفاهم بیشترى داشته باشند. که این قضیّه در نهایت به نفع شیعه است.
در ۲۴ ژوئن ۲۰۰۱، برابر با سوم تیر ۱۳۸۰، شبکه تلویزیونى ANNدر لندن، میزگردى درباره تقریب بین مذاهب اسلامى و وحدت مسلمانان، با شرکت جمعى از متفکران ایرانى، لبنانى، مصرى و بریتانیایى تشکیل داده بود، آقاى شیخ محمّد عاشور، معاون دانشگاه «الأزهر» و رئیس کمیته گفتوگوى بین مذاهب اسلامى که به صورت تلفنى با برنامه در تماس بود، گفت:
فکرة التقریب بین المذاهب الإسلامیّة لاتعنى توحید المذاهب الإسلامیّة ولاصَرْف أیّ مسلم مذهبه وصرف المسلم عن مذهبه تحت التقریب تضلیل فکرة التقریب … فإنّ الاجتماع على فکرة التقریب یجب أن یکون أساسه البحث والإقناع والاقتناع، حتّى یمکن لسلاح العلم والحجّة محاربة الأفکار الخرافیّة … وأن یلتقى علماء المذاهب ویتبادلون المعارف والدراسات لیعرف بعضهم بعضا فى هدوء العالم المتثبّت الذی لاهمّ له إلاّ أن یدرى ویعرف
ویقول فینتج(۱)؛ هدف از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامى، یکى کردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى دیگرنیست که این به بىراهه کشاندن اندیشه تقریب است، تقریب باید بر پایه بحث وپذیرش علمى باشد تا بتوان با این اسلحه علمى به نبرد با خرافات پرداخت و باید دانشمندان هر مذهبى در محیطى آرام در گفتوگوهاى علمى خود دانش خود را مبادله کنند، و نتیجه بگیرند.
شهید مطهرى در زمینه ارائه برداشتِ غلط از وحدت اسلامى مىنویسد:
«… بدون شک نیاز مسلمین به اتّحاد و اتّفاق از مبرم ترین نیازهاست و درد اساسى جهان اسلام همین کینههاى کهنه میان مردم مسلمان است. دشمن هم همواره از همینها استفاده مىکند … .
مفهوم اتّحاد اسلامى که در صد سال اخیر میان علما و فضلاى مؤمن و روشن فکر اسلامى، از اصول اعتقادى و یا غیر اعتقادى خود صرف نظر کنند و به اصطلاح، مشترکات همه فرق را بگیرند و مختصّات همه را کنار بگذارند، چه این کار، نه منطقى است و نه عملى.
(۱) مطارحات فکریّة فى القنوات الفضائیّة، شماره ۳، رجب سال ۱۴۲۲، ص ۱۹ و بازخوانى اندیشه تقریب، ص ۳۱٫
چگونه ممکن است از پیروان یک مذهب تقاضا کرد که بهخاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمین از فلان اصل اعتقادى یا عملى خود که به هر حال به نظر خود آن را جزء متن اسلام مىداند صرف نظر کند؟ در حکم این است که از او بخواهیم به نام اسلام از جزیى از اسلام چشم بپوشد … »(۱). ما خود شیعه هستیم و افتخار پیروى اهل البیت علیهمالسلام را داریم، کوچکترین چیزى حتّى یک مستحبّ و یا مکروه کوچک را قابل مصالحه نمىدانیم، نه توقّع کسى را در این زمینه مىپذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام مصلحت و به خاطر اتّحاد اسلامى از یک اصل از اصول خود دست بردارند آن چه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول و فروعى داریم، فقه، حدیث، کلام، فلسفه و ادبیات داریم، بتوانیم کالاى خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم تا شیعه بیش از این در حال انزوا به سر نبرد و بازارهاى مهمّ جهان اسلامى به روى کالاى نفیس معارف اسلامى شیعى بسته نباشد(۲).
شهید مطهرى در ادامه سخنان خود مىنویسد:
اخذ مشترکات اسلامى و طرد مختصّات هر فرقهاى نوعى خرق
(۱) امامت و رهبرى، انتشارات صدرا، چاپ سوم، زمستان ۱۳۶۴، ص ۱۶٫
(۲) همان، ص ۱۷٫
اجماع مرکّب است، محصول آن چیزى است که قطعا غیر از اسلام واقعى است؛ زیرا بالاخره مختصّات یکى از فرق، جزء متن اسلام است و اسلامِ مجرّد از همه این مشخصّات و ممیّزات و مختصّات، وجود ندارد.
گذشته از همه اینها طرّاحان فکر عالى اتّحاد اسلامى که در عصر ما مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى قدسسره در شیعه و علاّمه شیخ عبد المجید سلیم و علاّمه شیخ محمود شلتوت در اهل تسنّن در رأس آن قرار داشتند چنان طرح را در نظر نداشتند.
آن چه که آن بزرگان در نظر داشتند این بود که فرقههاى اسلامى در عین اختلافاتى که درکلام، فقه و غیره باهم دارند به واسطه مشترکات بیشترى که در میان آنها هست مىتوانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام دست برادرى بدهند و جبهه واحدى تشکیل دهند. این بزرگان هرگز در فکر طرح وحدت مذهبى تحت عنوان وحدت اسلامى که هیچگاه عملى نیست، نبودند(۱).
شهید مطهّرى مىافزاید:
در اصطلاحات معمولى عرف، فرق است میان حزب واحد و جبهه واحد، وحدت حزبى ایجاب مىکند که افراد از نظر فکر و ایدئولوژى و راه و روش و بالاخره همه خصوصیّات فکرى به استثناى مسایل
(۱) همان، ص ۱۸٫
شخصى یک رنگ و یک جهت باشند.
امّا معناى وحدت جبهه این است که احزاب و دستجات مختلف در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژى و راه و روش، بهواسطه مشترکاتى که میان آنها هست در مقابل دشمن مشترک، در یک صف، جبههبندى کنند.
و بدیهى است که صف واحد در برابر دشمن تشکیل دادن با اصرار در دفاع از مسلک خود و انتقاد از مسلکهاى برادر و دعوت سایر برادران هم جبهه به مسلک خود به هیچ وجه منافات ندارد.
آن چه مخصوصا مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى بدان مىاندیشید این بود که زمینه را براى پخش و انتشار معارف اهل البیت علیهمالسلام در میان برادران اهل سنّت فراهم کند و معتقد بود که این کار، جز با ایجاد حسن تفاهم، امکان پذیر نیست، توفیقى که آن مرحوم در طبع برخى کتب فقهى شیعه در مصر به دست خود مصریان در اثر حسن تفاهمى که به وجود آورده بود کسب کرد از مهمترین موفّقیّتهاى علماى شیعه است. جزاه اللّه عن الإسلام والمسلمین خیر الجزاء(۱).
شاید به ذهن برخى خطور کند که طرح مسایل اختلافى میان شیعه و سنّى و یا شیعه و وهّابیّت با جریان وحدت میان مسلمانان منافات دارد و
(۱) همان، ص ۱۸٫
زمینه رنجش خاطر بعضى را فراهم مىآورد و یا این که موجب تفرقه گردد.
شهید مطهّرى در این باره مىگوید:
به هر حال طرفدارى از تز «اتّحاد اسلامى» ایجاب نمىکند که در گفتن حقایق کوتاهى شود، آن چه نباید صورت گیرد، کارهایى است که احساسات و تعصّبات و کینههاى مخالف را برمىانگیزد، امّا بحث علمى سروکارش با عقل و منطق است، نه عواطف و احساسات(۱).
حضرت آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى مىفرماید:
بعضى تا سخن از مسئله امامت به میان مىآید فوراً مىگویند: امروز، روز این حرفها نیست!
امروز روز وحدت مسلمین است و گفتوگو از جانشین پیامبر صلىاللهعلیهوآله مایه تفرقه و پراکندگى است.
ما امروز دشمنان مشترکى داریم که باید به فکر آنها باشیم؛ صهیونیسم و استعمار غرب و شرق و بنابراین، این مسایل اختلافى را باید کنار بگذاریم؛ ولى این طرز تفکّر مسلماً اشتباه است زیرا:
اوّلاً: آنچه مایه اختلاف و پراکندگى است جرّ و بحثهاى تعصبآمیز و غیر منطقى و پرخاشگرىهاى کینهتوزانه است. ولى
(۱) همان، ص ۱۹٫
بحثهاى منطقى و مستدل و دور از تعصّب و لجاجت و پرخاشگرى، در محیطى صمیمانه و دوستانه، نه تنها تفرقه انگیز نیست، بلکه فاصلهها را کم مىکند و نقاط مشترک را تقویت مىنماید.
من در سفرهاى خود به حجاز براى زیارت خانه خدا کراراً بحثهایى با علما و دانشمندان اهل سنّت داشتهام، هم ما و هم آنها احساس مىکردیم این بحثها نه تنها سوءِ اثرى در مناسبات ما ندارد؛ بلکه باعث تفاهم و خوشبینى بیشتر مىشود، فاصلهها را کمتر مىکند و کینههاى احتمالى را از سینهها مىشوید.
مهم این است که در این بحثها روشن مىشود ما با یکدیگر نقطههاى مشترک فراوانى داریم که مىتوانیم در برابر دشمنان مشترک، روى آن تکیه و تأکید کنیم(۱).
حضرت آیة اللّه العظمى فاضل لنکرانى رحمهالله در پیام خود به مناسبت ایّام فاطمیّه سال ۱۳۸۲ فرمود:
«بزرگداشت شهادت این بانوى بزرگوار که اوّلین و باشخصیتترین شهیده راه ولایت است، تجدید عهد با مقام شامخ ولایت که اکمال دین و اتمام نعمت خداوند با آن است، مىباشد… .
در اینجا تذکّر مجدّد این نکته را لازم مىدانم که تعظیم این ایّام و بهپا داشتن مجالس عزا و مصیبت از سیره مسلّمه و عملى امام
(۱) پنجاه درس اصول عقائد، ص ۲۲۷٫
خمینى ـ رضوان اللَّه تعالى علیه ـ بود و این امر ارتباطى به قضیّه وحدت ندارد.
مسئله وحدتى راکه امام بزرگوار و آیة اللّه بروجردى ـ قدسسرّهما ـ بر آن تأکید داشتند نه به این معنا است که شیعه نسبت به اعتقادات مسلّمه خود سکوت کند یا آن را نادیده بگیرد بلکه مقصود وحدت تمامى مسلمین در برابر استکبار جهانى است که داعیه قدرت منحصره دارد و با الهام از صهیونیزم در فکر فرو پاشیدن مبانى متقن اسلام است.
اینک بر عموم شیعیان است که در روز سوم جمادى الثانیه که از طرف دولت جمهورى اسلامى تعطیل رسمى است، محافل و مجالس عزا اقامه نموده و با دستجات عزادار در کوچهها و خیابانها ظاهر شوند تا گوشهاى از حقِّ آن شهید را ادا کرده باشیم».
ایشان در پیام خود به مناسبت فاطمیّه سال ۱۳۸۱ نیز فرمودند: «صحیح است که مسئله وحدت مورد تأکید معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى قدسسره بود؛ امّا مقصود آن حضرت این نبود که شیعه از مبانى اعتقادى متقن و محکم خویش دست بردارد و شاهد کذب و دروغ حتّى نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام باشد(۱).
مولوى عبدالحمید امام جمعه زاهدان در خطبه نماز جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵، گفتند:
(۱) به نقل از: سایت معظّمٌ له.
«هرکسى هر استدلالى دارد باید در چارچوب عقل و منطق مطرح کند و کسى گلایه ندارد، ولى توهین به مقدّسات در هیچ مذهبى جایز نیست و هرکسى که روا بداند این برخلاف نص قرآن و سنّت است، ما حتّىبه مقدّسات یهود و نصارى هم نباید اهانت کنیم»(۱).
الف: پیشگویى از تفرقه تلخ وشکننده میان امّت اسلامى:
شکى نیست که پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله از آینده امّت اسلامى و از اختلافى که پس از ایشان ایجاد مىشد، باخبر بود و از این رو، از پىآمد تلخ تفرقه میان آنان هشدار داده، با صراحت فرمود:
تفرّقت الیهود على إحدى وسبعین فرقة أو اثنتین وسبعین فرقة والنصارى مثل ذلک وتفترق امّتى على ثلاث وسبعین فرقة(۲)؛
(۱) به نقل از: سایت رسمى حوزه علمیّه زاهدان sonnionain.com.
(2) سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۴، ح ۲۷۷۸، أبواب الإیمان، باب افتراق الأمّة؛ مسند أحمد، ج ۲، ص۳۳۲، ح ۱۲۰۳ و سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۲۱، ح ۳۹۹۱٫
ترمذى گفته است: «حدیث أبی هریرة، حدیث حسن»؛ حدیث ابوهریره، حدیث خوب است. سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۴، ح ۲۷۷۸٫
ناصر الدین البانى وهّابى گفته است: «این حدیث صحیح است». سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج ۱، ص ۳۵۸، ح ۲۰۴ و ج ۳، ص ۴۸۰، ح ۱۴۹۲٫
حاکم نیشابورى گفته است: «هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولمیخرجاه»؛ این حدیث بر مبناى شرایط مسلم، صحیح است. مستدرک، ج ۱، ص ۱۲۸ و ۶، ج ۴، ص ۴۳۰٫ هیثمى نیز حدیث را صحیح مىداند. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۷۹ و ۱۸۹٫
همان طورى که امّت موسى و عیسى به هفتاد و یک و یا هفتاد و دو فرقه منشعب شدند امّت من نیز به هفتاد و سه فرقه متفرّق خواهند شد.
و در برخى دیگر از روایات آمده که حضرت فرمود:
کلّهم فى النار إلاّ ملّة واحدة(۱)؛ یعنى جز یک فرقه، تمام فرقهها در آتش هستند.
و نیز تردیدى نیست که اختلاف عمده امّت اسلامى بر سر رهبرى بود. چنان که شهرستانى، عالم مشهور اهل سنّت مىگوید:
وأعظم خلاف بین الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سُلّ سیف فى الإسلام على قاعدة دینیّة مثل ما سُلّ على الإمامة فى کلّ زمان(۲)؛ بزرگترین اختلاف میان امّت اسلامى اختلاف در امامت بود و هیچ زمان نسبت به یک امر دینى همانند امر امامت شمشیر کشیده نشده است.
در این جا این پرسشها مطرح مىشود: آیا پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله که با تلاش بیست و سه ساله خویش حکومت اسلامى را تأسیس نمود، نسبت به آینده آن بىتفاوت بوده است؟
آیا بدون انتخاب جانشین براى هدایت و سرپرستى امّت اسلامى،
(۱) سنن ترمذى، ج ۴، ص ۱۳۵، ح ۲۷۷۹٫
ر.ک: مسند أحمد، ج ۳، ص ۱۴۵، مستدرک، ج ۱، ص ۱۲۹؛ مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۸۹ و ج ۶، ص ۲۳۳ و ۲۲۶؛ مصنف عبدالرزاق صنعانى، ج ۱۰، ص ۱۵۵ و ۱۵۶؛ عمرو بن أبى عاصم، کتاب السنة، ص ۷ و کشف الخفاء عجلونى، ج ۱، ص ۱۴۹ و ۳۰۹٫
(۲) ملل و نحل، ۳۰٫
دار فانى را وداع فرموده است؟
آیا رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله راهى براى جلوگیرى از تفرقه و اختلاف معیّن ننموده است؟
این پرسشها و صدها سؤال دیگر که نیازمند پاسخ صحیح از ناحیه کسانى است که عقیده دارند پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله جانشین بعد از خویش را معین نفرمود و موضوع انتخاب را به عهده امّت واگذار نمود.
ب: تمسک به قرآن و عترت تنها راه وحدت:
با مراجعه به کتابهاى فریقین (شیعه و سنّى) درمىیابیم که رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله راه را براى رفع اختلاف و ایجاد وحدت براى ملّت اسلامى نشان داده و تکلیف را براى همگان روشن ساخته است.
ایشان تنها عامل وحدت را «تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام » معیّن فرموده است.
مىتوان گفت: بهترین عامل، بلکه منحصرترین راه براى تقریب میان مذاهب و وحدت میان مسلمانان، عمل به توصیه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در تمسّک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام که ضامن هدایت و بیمه از هر گونه ضلالت و گمراهى است، مىباشد.
رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله بارها نسبت به تمسّک مردم به قرآن و اهلبیت علیهمالسلام گوشزد نمود و فرموده است:
إنّى تارک فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی ولن یتفرّقا حتّى یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف
تخلفونی فیهما(۱)؛ من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار مىگذارم، اگر به آن دو چنگ زدید، هیچگاه گمراه نخواهید شد، یکى از این دو، بزرگتر و مهمتر از دیگرى است، کتاب خدا (قرآن) این ریسمان الهى که از آسمان تا زمین کشیده شده است و عترت و خاندان من، این دو از هم دیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض بر من وارد شوند، پس بیندیشید که چگونه حقّ مرا در باره این دو ادا مىکنید.
برخى از بزرگان اهل سنّت این روایت را صحیح شمردهاند(۲).
(۱) صحیح ترمذى، ج ۵، ص ۳۲۹، ح ۳۸۷۶، درّ المنثور، ج ۶، ص ۷ و ۳۰۶؛ صواعق المحرقه، ص ۱۴۷ و ۲۲۶؛ أسد الغابه، ج ۲، ص ۱۲ و تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۱۳٫
(۲) ابن کثیر دمشقى سلفى متعصّب مىنویسد: «وقد ثبت فى الصحیح أنّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله قال فى خطبته بغدیر خم: «إنّى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتى وإنّهما لمیفترقا حتّى یردا علیّ الحوض؛ در روایت صحیح آمده که رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله در خطبه غدیر فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما مىگذارم، کتاب خدا و عترت خود و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا نزد حوض کوثر به من ملحق شوند». تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۱۲۲٫
و همچنین گفته: «قال شیخنا أبو عبد اللّه الذهبى: وهذا حدیث صحیح؛ استاد من، ذهبى گفته است که این روایت صحیح است. بدایة ونهایة، ج ۵، ص ۲۲۸٫
ناصر الدین البانى وهّابى نیز به صحّت حدیث ثقلین تصریح کرده است. صحیح الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۱۷، ح ۲۴۵۴ و ج ۱، ص ۴۸۲، ح ۲۴۵۷٫
حاکم نیشابورى گفته است: «هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله؛ این حدیث مطابق شرط بخارى و مسلم صحیح است و آن دو در کتاب صحیح خویش نیاوردهاند». مستدرک، ج ۳، ص ۱۰۹٫
هیثمى نیز حدیث را صحیح شمرده است. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۷۰٫
ابن حجر مکى در کتابى که بر ضدّ شیعه نوشته گفته است: «روى هذا الحدیث ثلاثون صحابیّا وإنّ کثیرا من طرقه صحیح وحسن؛ این روایت را سى نفر از صحابه نقل کردهاند و بسیارى از سندهاى آن صحیح و نیکو است». صواعق المحرقه، ص ۱۲۲٫
در برخى از روایات بهجاى ثقلین تعبیر به دو خلیفه و جانشین شده است:
إنّی تارک فیکم خلیفتین: کتاب اللّه … وعترتی أهل بیتى، وأنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض(۱)؛ من دو جانشین در میان شما مىگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من و آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض به من ملحق شوند.
و در بعضى از روایات آمده است:
فلا تقدّموهما فتَهلِکوا، ولا تُقَصِّروا عنهما فتهلکوا، ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم(۲)؛ بر آنان پیشى نگیرید و فاصله نداشته باشید که موجب هلاکت است و در مقام آموزش به آنان نباشید که آنان از همه شما داناترند.
ج: تفسیر حبل اللّه به اهل بیت علیهمالسلام :
برخى از مفسّران بزرگ اهل سنّت مانند فخر رازى این حدیث را در ذیل آیه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا(۳)»(۴) آوردهاند.
(۱) مسند أحمد، ج ۵، ص ۱۸۲ و ۱۸۹، به دو طریق صحیح، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۲؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۰۲ و درّ المنثور، ج ۲، ص ۶۰٫
(۲) معجم کبیر طبرانى، ج ۵، ص ۱۶۶، ح ۴۹۷۱، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۳ و درّ المنثور، ج ۲، ص ۶۰٫
(۳) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳: همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
(۴) رازى در تفسیر آیه مىگوید: «وروى عن أبی سعید الخدری عن النبیّ صلىاللهعلیهوآله أنّه قال: إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتی أهل بیتی». تفسیر رازى، ج ۸، ص ۱۷۳٫
هم چنین آلوسى که تفکّر سلفى و وهّابى دارد این حدیث را در تفسیر آیه شریفه از زید بن ثابت نقل کرده، مىگوید: «وورد بمعنى ذلک أخبار کثیرة(۱)؛ به این مضمون، روایات زیادى وارد شده است». ثعلبى متوفّاى ۴۲۷، از مفسّران اهل سنّت در تفسیر آیه شریفه از امام صادق علیهالسلام نقل کرده که فرمود:
نحن حبل اللّه الذى قال اللّه: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاتَفَرَّقُوا»(۲) و (۳)؛ ما اهل بیت، همان ریسمان خداوندى هستیم که خداوند در قرآن فرموده: همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و دچار تفرقه نشوید.
حاکم حسکانى (متوفّاى حدود ۴۷۰) از علماى اهل سنّت نیز از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل کرده که فرمود:
من أحبّ أن یرکب سفینة النجاة ویتمسّک بالعروة الوثقى ویعتصم
(۱) آلوسى در تفسیر آیه مىگوید: «وأخرج أحمد عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : إنّی تارک فیکم خلیفتین کتاب اللّه عزّوجلّ ممدود مابین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض وورد بمعنى ذلک أخبار کثیرة». تفسیر آلوسى، ج ۴، ص ۱۸٫
(۲) آل عمران (۳) آیه ۱۰۳٫
(۳) تفسیر ثعلبى (الکشف والبیان) ج ۳، ص ۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱۷۷، قندوزى از ثعلبى در ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۱، ص ۳۵۶ و ج ۲، ص ۳۶۸ و ۴۴۰ و صواعق المحرقه، «باب حادى عشر، فصل اوّل»، ص ۱۵۱٫
بحبل اللّه المتین فلیوال علیّا ولیأتمّ بالهداة من ولده(۱)؛ هر کس دوست دارد که سوار کشتى نجات شود و به ستون قابل اعتماد تکیه کند و به ریسمان محکم الهى چنگ زند، على را ولى خود انتخاب کند و فرزندان هدایتگر على را امامان خویش قرار دهد.
(۱) شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱۷۷٫
ادامه این مطلب را در مقاله شماره ۳ مطالعه کنید
پایگاه اطلاع رسانی روح الامین
برگرفته از کتاب ارزشمند ((وهابیت از منظر عقل و شرع)) نوشته آیت الله دکتر حسینی قزوینی
منبع: rooholamin.ir